اشاره: یکی از اامات کار در قرارگاههای فرهنگی، کار گروهی و دسته جمعی و اصطلاحاً تشکیلاتی کار کردن است. در میان نامآوران این عرصه نام شهید بهشتی بر تارک انقلاب میدرخشد. چه خوب است که به مناسبت شهادت مظلومانهشان به این موضوع بپردازیم؛ و چه خوشتر آنکه خصوصیات این شهید والامقام را در این باره از کسی بشنویم که آنها را به تمام معنا نوش کرده و بهره برده است. امام ای در سالهای دهه شصت، به فراخور، مواردی را ذکر کردهاند. پنج خصوصیت تشکیلاتی از آیتالله شهید دکتر بهشتی احصاء شده که در ذیل میآید؛
خصوصیت اول؛ عادت به کار دسته جمعی و محور کار دسته جمعی قرار گرفتن
یکی از خصوصیات بارز شهید بهشتی، عادت به کار دسته جمعی و محور کار دسته جمعی قرار گرفتن بود، کاملا به جاست که اینجا شخصیت شهید بهشتی را از این دیدگاه تحلیل کنیم. شاید بتوانم من بگویم که همه ویژگیهای یکی مدیریت دسته جمعی را ایشان داشت، نه فقط کار دسته جمعی که خصلتهای کار دسته جمعی هم در او باشد. اولا روی خصلتهای کار دسته جمعی من بگویم، یکی از بارزترین خصلتهای کار دسته جمعی این است که آدم بتواند از عقیده خودش در مقابل عقیده جمع صرف نظر کند، یعنی تشخیص جمع را بر تشخیص خودش غلبه بدهد و آقای بهشتی این جوری بود. ایشان با اینکه یک آدمی بود که تقریبا در همه مسائلی که مطرح میشد، یک نظری داشت. آدمی که بنشیند، هیچ نظر نداشته باشد نبود. نمی گویم حالا در همه جا آن نظری که ایشان داشت، یک نظر صد درصد درستی بود، اما بالاخره آدمی بود که فکر داشت، نظر داشت در هر قضیه ای که مطرح میشد. با وجود اینکه آدم نظرداری بود من منفعل نبود در مقابل قضایا، خیلی از اقوات میشد که نظر دیگران را وقتی که مثلا تشخیص داده میشد، جمع تشخیص میداد که آن نظر بهتر است، ایشان کاملا قبول میکرد. یک یخصوصیت این چنینی داشت.
در اولین جلسه ای که ما در مشهد درباره مسائل مربوط به تجمع و تشکل با هم داشتم(16/3/64) در تابستان سال پنجاه و شش با دو نفر از برادرانمان، صحبت تشکیلاتی شد که ما چرا، مبارزین چرا، تشکیلاتی ندارند؟ (31/5/61)
من یادم میآید یک شب در مسجد الجواد یک سخنرانی کردم، شب عاشورا بود. یک سخنرانی بسیار پرشوری. مرحوم طالقانی، مرحوم مطهری، و بعضی از اساتید دیگری که جزو بزرگان بودند، در آن جلسه خیلی تحسین کردند، تشویق کردند که عجب سخنرانی ای بود. آمدم منزل، یکی از دوستان مبارزمان آمد گفت : تو فهمیدی امشب چه کار کردی؟ گفتم : بله، مثل این که میگفتند سخنرانی خیلی خوبی بود. گفت : بله سخنرانی خیلی خوبی بود برای سازمانها و گروههای چپ. گفتم : چطور؟ گفت : برای خاطر اینکه شما این دلها را آتش زدید و ولشان کردید. شما سخنرانی کردید از امام حسین و از حرکت پرشور عاشورا و از اسلام، که به ما میگوید با ظلم مبارزه بکنید و از قرآن، که به ما میگوید با بدی سازش نکنید و از جان، که ودیعه ای است در دست انسانها و باید در راه خدا بریزند و از من رأی سلطانا جائرا» ؛ اینها را به مردم گفتی بعد آمدی بیرون، آنها را رهایشان کردی. خب، این جوان مننتظر است یک جایی برود این متاع را عرضه کند. شما که تشکیلات ندارید، سازمان ندارید، آنها سازمان دارند، میآیند دامی میگسترانند، از این زمینه مساعدی که شما آماده کردید آنها استفاده میکنند.
من ناگهان احساس کردم سرمان کلاه رفته. ده شب در مسجد سخنرانی میکردیم، حرف میزدیم، مطلب میگفتیم، اما رها میکردیم جوان را. نه به سؤالش پاسخ میدادیم، نه به اشکالش جواب میدادیم، نه هدایتش میکردیم، نه آموزشش میدادیم، میرفت میافتاد توی دام تشکلهای دیگر – چه تشکلهای چپ، چه تشکلهای راست – همه خسارتی که ما کردیم از این باب است. شما خیال میکنید که ایدئولوژیای که تودهایها و منافقین و پیکاریها و چریکهای فدایی و به – و به اصطلاح فدایی و – دیگران دادند، ایدئولوژی محکمی بود؟ ابدا، والله این قدر پوچ است این ایدئولوژیها که هر کسی یک مقدار فکر کند، پوچی آن را خواهد فهمید. پس چرا به دام افتادند؟ چون ما این طرف سازماندهی نداشتیم، تشکل نداشتیم. ما رها کردیم، همین طور رفتند آنها. آمدند بنا کردند از این فضای مناسب و مساعد هیجانی و احیانا حتی فکری که ما فراهم کرده بودیم، استفاده کردند. یکی را زودتر بردند و یکی را دیرتر ؛ ما این تجربه را کردیم، ما این ضرر را بردیم، میخواهیم لایلسع العاقل من جحر مرتین »(من لا یحضره الفقیه/ باب النوادر)(7/4/63)
مخصوصا ون که عمدهترین مبارزین در آن روزها آنها بودند، و اداره میکردند بقیه کارهای مبارزات را در سطح توده مردم، اینها چرا هیچ با هم متشکل نیستند، کاری ندارند؟ یک نفر آنجا پیشنهاد کرد، از این سه نفر، که بیاییم تشکیلات را به وجود بیاوریم. بعضی دیگر گفتند که آخر میشود، نمی شود، آن یک نفر اصرار کرد، بالاخره قرار بر این شد که یک تشکیلاتی انجام بشود. باز در همان جلسه گفته شد که اگر آقای بهشتی در این تشکیلات باشد، این تشکیلات عاقبت به خیر خواهد شد و به جایی خواهد رسید. تصادفا آقای بهشتی در مشهد بود. گفتیم پس پا شویم برویم الآن پیش آقای بهشتی. از همان جلسه پا شدیم آمدیم سوار ماشین شدیم و آمدیم طرف منزل آقای بهشتی. داشتیم میرفتیم منزل آقای بهشتی، در خیابان دیدیم که آقای باهنر، سبزی و ماست و این چیزها برای خانهاش گرفته، آن هم دارد میرود. ما خبر نداشتیم که آقای باهنر هم مشهد است. نگه داشتیم و گفتیم آقای باهنر سوار شو. گفت: کار دارم.» گفتیم کار بی کار، این کار مهمتر است. ایشان آن چیزها را مثل اینکه به یک بچه ای، کسی که، همراهش بد داد، و آقای باهنر را هم سوار کردیم، رفتیم با همدیگر چهار نفری منزل آقای بهشتی. رفتیم آنجا در خانه. در زدیم و ایشان از در خانه آمد بیرون. آقای بهشتی هم بسیار منظم و مقرراتی بود تا پیش از انقلاب، البته بعد از انقلاب این قدر کار روی سر ایشان ریخته بود که این نظم و ترتیبی که همیشه دوستانمان همه از او یاد میکردند، به هم خورد در زندگی ایشان. اما آن وقتها خیلی مقرراتی بود. آن ساعت ایشان با یکی قرار داشت. ما چهار تا رفیقهای نزدیک ایشان، رفتیم دم در، ما را به خانه دعوت نکرد! از در خانه آمد بیرون و گفت: متاسفانه من الان کار دارم و نمی توانم.» گفتیم که کار مهمی است. گفت: به هر حال فردا قرار میگذاریم، یک روز که این کار دیر نمی شود.» گفتیم نه. فردا منزل ما قرار گذاشتند.
آمدند منزل ما، ته سرشور(محله ای در مشهد)؛ و ما نشستیم آن مسئله را با آقای بهشتی مطرح کردیم،ایشان استقبال کرد. از خصوصیات آقای بهشتی این بود که در مسائل ذهنی کمتر میغلتید. تا یک بحثی میشد، میگفت حالا بیاییم شروع کنیم، یعنی از جای عملی ایشان شروع میکرد. صحبت کردیم که مثلا چه کسانی باشند، فلانی، ایشان گفتند: یا الله کاغذ بردارید، بنویسید چه کسانی باشند توی این جمع» بنده کاغذ و قلم آوردم، بنا کردم نوشتن.(31/5/61) ایشان گفتند: کسی را انتخاب بکنید که راحت حاضر باشد در جمع حل بشود. هیچ گونه خود» در او نباشد.» بنده آنجا یک مثالی زدم. گفتم باید مثل آن قندی باشیم که توی لیوان آب حل میشود که از بین نمیرود، شیرینیاش هست، خاصیتش هست، نیروبخشیاش هست، اما خودش را نشان نمیدهد، من» تویش نیست. حالا یکی پیدا بشود بخواهد یک نردبانی درست کند، من» را بکشد بالا؛ من خودش را. گفتند آره همین است. نشستیم با این حساب، گفتیم بسیار خب. گفت: حالا من هم، خود من را شما بسنجید، اسم مرا همین طور ننویسید، ببینید من اینجوری هستم یا نیستم یعنی خیلی دموکراتیک و جالب برخورد کرد ایشان در آن لحظه، که ما گفتیم بله، شما اینجوری هستید و اسم ایشان را در صدر آن لیست نوشتیم، یعنی واقعا اینجوری بود. اهل کار جمعی بود و اهل هضم شدن در جمع بود. علاوه بر اینها ایشان خصوصیات به اصطلاح اساسی یک مدیریت دسته جمعی را داشت. یکیاز اینها این بود که ایشان آدم با ابتکاری بود. هیچ وقت مدیر یک مجموعه که بخواهد یک کاری را انجام بدهد، نمی تواند ابتکار نداشته باشد، والا سر رشته کار را از دست خواهد داد. ایشان یکی آدمی بود که مظهر ابتکار بود. همیشه حرف نو و کار نو پیشنهاد میکرد و یک خصوصیت اینجوری داشت که اصلا کار پیشنهاد نوی او خیلی از اوقات محور مباحثات جمع و محور کار و تلاش جمع میشد. خصوصیت دوم؛ حلم
یکی از خصوصیات ایشان که در این زمینه به او کمک میکرد، حلم ایشان بود. آقای بهشتی مردی بود به معنای حقیقی کلمه حلیم. حلم را غالبا نمی توانند معنا کنند. بنده آن معادل فارسیاش را پیدا کردم. آن وقتها میگفتند که، ما مشهدیها میگوییم – نمی دانم حالا شما هم میگویید یا نه، ما وقتی که در مشهد بودیم میگفتیم – فلانی جنبه دار است، با جنبه است؛ مراد، ظرفیت نفسانیاست. مراد از این کلمه جنبهداری که در مشهد خیلی معمول و رایج است، این است که فلانی ظرفیت نفسانی دارد، ظرفیت روحی دارد، به هر نسیمی برآشفته نمی شود. ببینید یکی عمق کم، مثلا بیست سانتر متر وقتی عمق آب هس، یک فوت هم میتواند موج ایجاد کند، اما وقتی که این عمیق شد، نه؛ بادهای خیلی تندتر از آن هم نمی تواند این را زیر و بالا کند. آقای بهشتی یک همچین آدمی بود. آدمی که از میدان در برود، اصلا نبود. ممکن بود در یک جلسه ای حتی اهانت به او بشود، که خب، بارها دیده بودند دوستان، دیده بودیم، اتفاق افتاده بود. ایشان آدمی بود که این تحمل را داشت که آن آدم اهانتش را بکند تا آخر، حتی آن ناله آخرش را هم بکند، ایشان سکوت کرده، بعد که او حرفش تمام شد، آن وقت حالا ایشان شروع کند. حالا بعد هم که شروع کند، تازه با اهانت متقابل نه، با دشنام متقابل نه، با استدلال و توجیه و اشتباه کردید و این جور نیست؛ یک آدم این جوری بود.
این بسیار صفت مهمی است. آدم هایی که این ظرفیت نفسانی را ندارند، برای کار دسته جمعی آدمهای مناسبی نیستند که زود بر آشفته بشوند از حوادث یا از (هر چیز دیگر) چه از اهانت، چه از ستایش، فرق نمی کند. حلم، آن ظرفیت و جنبه دار بودن، در همه جا اثر خودش را نشان میدهد، یکی هم ستایش میکند، تعریف میکند. توفقانی که از ستایش در انسان به وجود میآید، کمتر از توفانی که از خشم به وجود میآید، نیست. گاهی از آن هم بیشتر است، کاملاً غرق کننده است. نه؛ آدمی بود که به خصوص در آنجاهایی که اهانت و نمی دانم اینها بود، عجیب مظهر حلم بود واقعاً ایشان؛ و این خصوصیت کار دسته جمعی است. لذا آدمی که میتواند اهانت به خودش را تحمل کند، طبیعی است که حرف مخالف حرف خودش را راحت میتواند تحمل بکند؛ یعنی خوب گوش بدهد تا همه نظراتشان را بگویند و خودشان را تخلیه کنند؛ این نتیجه حلم او بود و این لازمه مدیریت یک کار دسته جمعی است.
خصوصیت سوم؛ اتکای به نفس
یکی از خصوصیات ایشان اتکای به نفس بود. من قبلا یک بعدی از این اتکای به نفس را به صورت شجاعت معنا کردم، تعبیر کردم. شاید بشود گفت که بیشترین مظهر این شجاعت، این بود که ایشان به خودش متکی بود؛ یعنی هیچ خودکمبینی نداشت، که این البته مربوط میشود به مسائل خانوادگیشان است. یعنی محیط خانوادگیاش یک محیطی نبود که این آدم در دوران کودکی احساس ضعف و عجز و توسری خوری و خود کم بینی کرده باشد، اصلاً. اگر چنانچه مثلا به ایشان میگفتند که آقا حالا شما را برای ریاست کل دنیا در نظر گرفتند، هیچ احساس نمیکرد که کوچکتر از این است. ممکن بود بگوید وقت ندارم مثلا، اما نمی گفت اِ، من برای دنیا؟ مگر میشود؟ ببینید، این جوری بود، یعنی حالت اتکای به نفس داشت، که این خیلی به ما کمک کرد در این جریان انقلاب. در جریان مبارزات قبل از پیروزی انقلاب و بعد هم، در برخوردها این خیلی به ما کمک کرد. میدانید، بتهایی که در ذهنهای افرادِ آشنای به مسائل ی ساخته شده بود، خیلی دیر میشد اینها را کنار گذاشت. آقای بهشتی همه این مثلا شخصیتها برایش عادی بودند. حالا نمیخواهم تعبیر دیگری بکنم. یعنی برای مقابله با حرفها و شخصها و مخالفتها و کارشکنیها، آدمی بود که احساس آمادگی میکرد، احساس ضعف نمیکرد، اصلا و ابدا، کاملا احساس میکرد که آماده است آن کار را انجام بدهد. این آدم میتواند مدیر خوبی باشد و هیچ احساس خودکم بینی و احتقار نکند، واقعا خودش را حقیر نمی بیند. این هم یکی از خصوصیاتشان بود.
خصوصیت چهارم؛ عقل
یکی دیگر از خصوصیات آقای بهشتی، عقل بود؛ ایشان مرد عاقلی بودند. هیچگونه چیزی که بشود بیهوشی و سادهلوحی تعبیر کرد، در او نبود. آدمی بود عاقل، متین، منطقی، هوشیارانه با مسائل برخورد میکرد، دقتها را میفهمید، چیزهای ظریف را خیلی زود درک میکرد و منتقد میشد فورا؛ این ابزار خیلی مهمی بود که کار هر کسی نبود.
خصوصیت پنجم؛ قدرت جمع بندی
یکی از خصوصیات ایشان قدرت جمع بندی بود که من واقعا تا حالا هیچ کس را چنین ندیدم. گاهی دو تا حرف کاملا ضد هم را که مطرح میشد در جلسه، ایشان میگفت مثلا اینجوری. یک راهی بالاخره پیدا میکرد این دو تا ضد را به همدیگر میبست و یک جمع بندی پیدا میکرد. حقیقت این است که گاهی جمع بندیها نه این بود، نه آن؛ اما راضی میکرد طرف را. این یک ابتکار بود و در جلساتمان دائم با این مسئله برخورد میکردیم، چون معمولا رئیس جلسات ما آقای بهشتی بود. هم در شورای انقلاب، ایشان رئیس شورای انقلاب بود قبل از ریاست بنی صدر البته، وقتی بنی صدر رئیس جمهور شد، خود ایشان گفتند که دیگر باید ایشان رئیس شورای انقلاب بشوند. قبلا آقای بهشتی بود و حتی آن وقتی هم که آقای طالقانی رئیس شورای انقلاب بودند، در حقیقت عملا چون ایشان نایب رئیس بودند، عملا اداره جلسه با آقای بهشتی و همه کار با آقای بهشتی بود. (16/3/64) بعد که آیت الله طالقانی وفات کردند، ریاست شورای انقلاب با اقای بهشتی بود، ایشان رئیس بود. بعد هم که شورای انقلاب مسئولیت را بعد از دولت موقت به عهده گرفت، باز رأی گیری شد، ایشان رئیس شورای انقلاب (شدند). اولا، ایشان گفت: رئیس اسم من را نگذارید؛ دبیر شورای انقلاب»؛ یعنی این یک تواضع بسیار بزرگی بود. خود ایشان هم امضا میکرد دبیر شورای انقلاب، بالاخره این جمع، یک نفری لازم دارد که مثلا اداره کند جمع را، نوبت بدهد، کاغذهایشان را امضا کند، نظم جلسه را حفظ کند، آن دبیر است اسمش. ایشان میگفت من دبیر جلسه ام، نمی گفت من رئیسم – با اینکه به ریاست او رأی داده شده بود – و امضا هم میکرد دبیر. (8/3/61)
مجلس خبرگان یک نمونهاش بود، مجلس شورای انقلاب یک نمونهاش بود، جلسات حزب یک نمونهاش بود، جلسا کوچک جمعی که ما چهار، پنج نفر با همدیگر غالبا داشتیم، یک نمونهاش بود. در همه جلسات، خب، آقای بهشتی نقش مدیر جلسه و رئیس جلسه را ایفا میکرد. از برادرانی که در آن جلسه بودند، واقعا هم، یک سر و گردن ایشان از همه بلندتر بود. بنده که هیچ، از دیگران هم حتی ایشان بزرگتر بود. من یکهو یک چیزی به ذهنم آمد – به نظرم به ایشان هم گفتم – گفتم به نظر من اجتهاد یعنی همین جمع بندی. گفتم: شما یک مجتهدی واقعا، اجتهاد همین است دیگر. اصلا اجتهاد یعنی قدرت جمع بندی بین دلایل مختلف، ادله مختلف.» من دیدم واقعا یک مجتهد حقیقی است آقای بهشتی، درست جمع بندی میکند و به آن نقطه میرسد. عمدهاش همینها بود. آن حالت اتکای به نفس، حالت حلم و تحمل آن نظرات مخالف که خیلی لازم و مفید هست و قدرت ابتکار و عاقبل بودن و هوشمند بودن و جمع بندی.
البته همان طور که قبلا در یک مناسبت دیگری گفتم؛ آدم محاسبهگری بود، یعنی به هیچ وجه به تصادف واگذار کننده نبود. مثلا یک آدمی ما داریم که وقتی رانندگی میکند، اگر از آن پشت، دید که این یک پلی است که احتمال دارد تنگ تر از این ماشین باشد، میگوید که حالا برویم، ببینیم چه میشود؟ میرود و غالبا هم میافتد توی پل، گاهی هم تصادفا رد میشود. از این جوری هم ما در دوستنمان داریم، که حالا ببینیم چه میشود، که حوادث هم زیاد برایش پیش میآید. آقای بهشتی آدمی بود که محال بود چنین کاری بکند، مثلا رانندگی. من یادم میآید یک بار در مشهد سوار ماشین ایشان بودیم. یک ماشین آریا بود، یکی چیز بزرگ هیکل دار کم محتوا؛ ایشان در این آینه بغل نگاه میکردند و همین طور رانندگی میکردند، با سرعت خیلی کم. من گفتم آقا شما مثل اینکه رانندگی تان هم تعریفی ن دارد؟ ایشان گفت: نه، من چون آهسته میروم، تو میگویی تعریف ندارد.» من گفتم نه، میفهممم که شما راننده درست و حسابی ای نیستید. این جور راه رفتن، توی این خیابان، خب، یک قدری گازی، چیزی. البته ایشان به هیچ وجه تحریک هم نمی شد با این حرفها و اینها. بعد دیدم ایشان گفت: نه، من باید این آینه بغل را (نگاه کنم).» حالا ما مثلا با این آینه وسط نگاه میکردیم، آینه بغل را خیلی اهمیت نمی دادیم. دیدیم نه خیر، ایاشن اگر آینه بغل نباشد، اصلا حاضر نیست مثل اینکه رانندگی بکند. آدمی بود که حساب میکرد. حالا نمی گویم این حسابها همیشه درست از آب در میآمد، نه، یک جا دست بود، یک جا هم غلط از آب در میآمد، اما آدمی بود که حساب میکرد و با حساب حرف میزد. (16/3/64)
و امام فرمودند (بهشتی) مثل یک ملت بود، این یک تعبیر قرآنی است که در قرآن درباره حضرت ابراهیم گفته شده، اِنَّ ابراهیمَ کانَ اُمَّةً» (نحل/ آیه ۱۲۰) یک انسان گاهی مثل یک مجموعه است، و این حکایت از عظمت و همه جانبه بودن و چند بعدی بودن آن انسان است.» (6/4/62)[ایجنا]
ریشه تاریخی اربعین/حضور جابر در کربلا/بازگشت اسیران/الحاق سرمطهر به بدن/راهپیمایی وانتفاضه اربعین
,یک ,ایشان ,هم ,کار ,آقای , ,آقای بهشتی ,دسته جمعی ,بود که ,کار دسته ,رئیس شورای انقلاب
درباره این سایت