وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُكُمْ فِی كَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَیْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ﴿۷﴾ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَنِعْمَةً وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ ﴿۸﴾
شرح واژگان:
1) عَنَت»: زحمت و سختی و رنج 2) فسق»: از راه راست منحرف شدن و بیرون رفتن 3) عصیان: ورود در جاده ضلالت
نکات تفسیری
1) برای رفع جاهلیت و تثبیت عقلانیت، فرمود پیغمبری(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثناء) برای شما مبعوث شد که اگر به میل شما بخواهد عمل کند، شما به زحمت میافتید. در همین جریان بنی المصطلق» عدّهای از شما قصد مبارزه و جنگ داشتند، اگر حضرت پیشنهاد شما را قبول میکرد، به زحمت میافتادید. مواظب باشید در بسیاری از امور اگر به خواستههای شما عمل میکرد، در زحمت قرار میگرفتید، ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ﴾ که ﴿لَوْ یُطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ﴾؛ در بعضی از امور م میکنید، حق با شماست و حضرت هم از قبل میدانست و یک توافق عملی هم انجام میگیرد.
2) برای اینکه جامعه شما عقلانی شود، ذات اقدس الهی چند کار کرد: رهبری به شما داد که برابر وحی عمل میکند، یک؛ و در درون شما گرایشهایی را به معنویت ایجاد کرده است، دو. شما هم باید این گوهر بیرونی و درونی خود را خوب بشناسید و اطاعت کنید، گوهر بیرونی که به عنوان پیامبر است و از وحی اطاعت میکند، در صدر جمله و با جمله حصر آن را بیان کرد، فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ﴾، نه رسول الله فیکم»! این تقدیمِ خبر را گفتند که مفید حصر است، خدا چنین نعمتی را به شما داد! ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ﴾ که ﴿لَوْ یُطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ﴾، عَنَت» یعنی زحمت و سختی و رنج (کتاب العین، ج2، ص72) از طرفی دیگر در نهان و نهادِ شما فضایل فراوانی قرار داد، اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ (سوره تین، آیه4) برای اینکه ساختار شما را ساختار حقطلبی، عدلطلبی و خیرطلبی قرار داد. در درون شما نهادی نهادینه شده است که از جهل، ظلم و خلاف مُنزجر است، شما این گوهر را بشناسید و حفظ کنید؛ اگر این گوهر را دفن کردید ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ (سوره شمس، آیه10) تَدسیس کردید، دسیسه کردید، اَغراض و غرائز را کنار نزدید و این عقل نورانی را در بین اَغراض و غرائز دفن کردید، مقداری خاک غریزه و اَغراض روی آن ریختید، این عقل نورانی مَدسوس میشود، این دسیسه شده و دفن شده است، مشکلی از شما را حلّ نمیکند. این گوهر درون و گوهر بیرون برای عقلانیت جامعه است. ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ﴾ که تقدیم خبر، مفید حصر است، ﴿لَوْ یُطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ﴾؛ ولی ذات اقدس الهی برای اینکه شما را همراه آن حضرت قرار بدهد و سخنان نورانی او را بفهمید و عمل کنید، این گوهرها را در درون شما نهادینه کرد.
3) ﴿وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإیمانَ﴾؛ طبعاً انسان، ایمان به خدا و آفریننده خود را دوست دارد، این محبوب اوست و هر نعمتی که از مُنعمی به او برسد او ستایشگر است، مگر اینکه دهان او را ببندند! این ﴿وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ همین است! فرمود: ﴿وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإیمانَ﴾؛ ایمان را محبوب شما قرار داد.
4) پرسش: این ﴿لكِنَّ﴾ استدراک از چیست؟ پاسخ: این رهایی از آن جاهلیت است؛ یعنی برای اینکه شما از آن جاهلیت نجات پیدا کنید، دو عاملِ وحیانی را ذات اقدس الهی قرار داد: یکی داشتنِ پیامبر است که حرف شما را گوش نمیدهد، بلکه حرف وحی را گوش میدهد و دیگری گرایشهای درونی شماست.
5) خدا این (ایمان) را محبوب دلهایتان قرار داد. دستور نداد! چگونه عسل را برای ذائقه ما محبوب قرار داد؟ چگونه گُل را و منظره زیبای گُل را برای باصره ما محبوب قرار داد؟ چگونه بوی خوب را برای شامّه ما محبوب قرار داد؟ سفارش کرد یا محبوب قرار داد؟ فرمود این حرفها دلپذیر است، ﴿حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإیمانَ﴾؛ حالا اگر کسی بوی خوب را بشنود و لذّت نبرد، معلوم میشود شامّهاش بسته است. نفرمود دین را دوست داشته باشید، بلکه آن را محبوبتان قرار داد؛ اگر دلی دینپذیر نباشد، باید خودش را معالجه کند. نفرمود دین را دوست داشته باشید و دستور نداد، بلکه آن را محبوب قرار داد. چرا همه از عدل خوششان میآید! الآن همه از گُل زیبا خوششان میآید، به ما که سفارش نکردند، این جزء لذایذ بینالمللی هر انسانی است. از آهنگ خوب خوشمان میآید، از منظره خوب خوشمان میآید، از غذای لذیذ خوشمان میآید. الآن این هفت میلیارد نفر، مشترکات ما همین است. فرمود شما را من عدلدوست کردم، شما در این هفت میلیارد نفر، کسی را نشان دارید که نسبت به او اِحسان بشود ولی او خوشش نیاید؟! نه، سراغ ندارید! فرمود من محبوب شما کردم، نه اینکه به شما دستور داده باشم دین را دوست داشته باشید! نفرمود: عَلَّمَکُم حُبَّ الایمان»، این طور نیست، بلکه فرمود من دین را محبوب شما قرار دادم.
6) زینت انسان آن است که با او باشد و حافظ او باشد و همراه او باشد إلی یوم القیامة» و آن عقل و قلب و ایمان است، ﴿وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ﴾
7) ﴿وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ﴾، انسان طبعاً موحّد است و علل و عواملِ عارضی او را به شِرک میکشاند. فسق» یعنی از راه راست منحرف شدن و بیرون رفتن، خروج از طریق مستقیم میشود فسق» و ورود در جاده ضلالت میشود عصیان». ﴿كَرَّهَ إِلَیْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ﴾. پس در قرآن کریم رشد به معنای عقلانیّت جامعه است که هم پیروی رهبر الهی را فراموش نکند و هم پاسداشت آن نعمتهای الهی را از دست ندهد.
8) طبع شما را حقپذیر قرار دادم. شما اگر حرفهای بیگانه را گوش ندهید و حرف دلتان را گوش بدهید، میدانید که زیور شما در چیست. ﴿وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ﴾؛ خوشتان میآید. عدل» و اِحسان» محبوب این هفت میلیارد بشر است، این را چه کسی قرار داد؟ ﴿حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ﴾، چرا انسانهااز دروغ بدشان میآید؟ اگر نسبت به دیگری دروغ بگوید بَدش میآید؟ مثل اینکه اگر زبالهای را از جایی برداشت شامه او متأثر میشود. این طور نیست که شامه ما نسبت به رایحه مُنتنه و رایحه طیّبه یکسان باشد؛ از یکی لذّت میبرد و از دیگری منزجر است. باصره همین طور است، سامعه همین طور است، شامه همین طور است، ذائقه همین طور است، لامسه همین طور است. فرمود عاقله شما هم همین طور است، این عقل عملی همین طور است، این را هدر ندهید.
9) الآن ذائقه را عوض کردند؛ الآن شما ببینید یک کودک اگر مختصری غذای مسموم بخورد، بالا میآورد؛ اما در اثر اینکه جوان شد و تربیتِ بد شد، او از سمّ لذّت میبرد و میشود معتاد، این ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ (سوره , آیه7) است، این کلّ دستگاه را عوض کردن است، این گوارش را عوض کردن است، این ﴿فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ﴾ (دعائمالاسلام، ج1، ص28) است که شیطان گفت کاری میکنم که اینها این دستگاه گوارش خود را به هم بزنند. فطرت را نمیتوانم به هم بزنم، ولی کاری میکنم که دیگر از اطاعت خوششان نمیآید، از دین خوششان نمیآید، سرّش این است که شیطان میگوید ما نگذاشتیم آن اساس فطرت بماند. ﴿لَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ﴾ تهدید شیطان است. در قرآن کریم فرمود هر کسی را ما با علم مُسلّح کردیم، به او عقل دادیم و این نیروی عاقله را که باید اندیشههای خوب داشته باشد، سرمایه اندیشهورزی را هم به او دادیم، ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾. ما یک لوح نانوشته به کسی ندادیم؛ عقل دادیم که کار او اندیشه است، این ظرف عقل را پُر از الهام کردیم: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾، این شده سرمایه اندیشه. در قسمت انگیزه هم فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ﴾؛ ما این عقل عملی را که ظرف است، با مظروف خلق کردیم، او محبوبی دارد، محبّتی دارد.
10) پرسش: آیا این مباحث به حُسن و قبح عقلی مرتبط است؟ پاسخ: بله، حُسن و قبح عقلی را عقل نظری میفهمد، عقل عملی هم گرایش دارد، ولی منظور آن است که چهار کار را خدا کرد: چراغی داد که آن را مسئول اندیشه قرار داد، یک؛ این چراغ را با ظرفیت ویژه آفرید، ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ و بیسرمایه خلق نکرد، دو؛ لذا هیچ کودکی دروغ نمیگوید و تا کذب را یادش ندهند او راست میگوید، هیچ بچهای دروغ نمیگوید. آن قسمت انگیزه او را هم که عقل عملی است و سرمایه است که مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان» این سرمایه را به او داد، سه؛ این سرمایه را پُربار کرد، ﴿حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ﴾، چهار؛ مثل اینکه به ما ذائقه داد، دندان داد، زبان داد؛ اما این نیروی ذائقه را هم به ما داد که از عسل لذّت میبرد و از سَمّ لذّت نمیبرد. تنها دستگاه جونده را به ما نداد؛ کام داد، دهن داد، زبان داد، دندان داد، فضای دهان داد که غذا را بجود؛ اما یکسان نیست که بد و خوب را یکسان بجود، بلکه از یکی لذّت میبرد و از دیگری لذّت نمیبرد. این دو تا کار را کرد: به ما ذائقه داد، یک؛ گرایش این ذائقه را هم به طرف شربت و شیرینی و پاکی و طهارت قرار داد، دو.
11) شما بین حبّ صادق و کاذب باید فرق بگذارید، ﴿عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾ (سوره بقره، آیه216) آن محبّت، محبّت کاذب است. ما یک محبّت صادق داریم که ﴿حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإیمانَ﴾، ولی آن محبّت ساختگی است: ﴿عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾ و ﴿وَ عَسی أَنْ تَكْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَكُمْ﴾، این مثل آن است که کسی از اعتیاد لذّت میبرد، این لذّتِ کاذب است.
12) ﴿أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ﴾؛ یعنی ما در صدد جامعه رُشدیافته هستیم که در سایه عقلانیّت است. این آیه دوم که ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ﴾، با آیه قبل در ارتباط است. عدهای اصرار میکردند که به جنگ بنی المصطلق» بروند، ذات اقدس الهی فرمود اگر هر طرحی که شما ارائه کردید، پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم اطاعت کند ﴿لَعَنِتُّمْ﴾؛ ولی اگر شما حرف حضرت را گوش بدهید، میشوید اهل رُشد.
13) جامعه وقتی عقلانی میشود و رُشد پیدا میکند که هم باید و نباید را بفهمد و هم بود و نبود را؛ هم چیست و هم باید چه کار کرد؟! در عالَم چه کسی هست و چه کسی نیست؟! خدا هست، قیامت هست، بهشت هست و جهنم هم هست؛ فسون و فسانه نیست، وهم و خیال نیست، شانس نیست، بَخت نیست، صبر و جخد نیست؛ اینها افسانه است. شانس افسانه است، صبر و جخد افسانه است، نحس بودنِ سیزده افسانه است. اینها نیست و خدا هست، پیغمبر هست، قیامت هست، اینها هست؛ اینها مربوط به حکمت نظری است که به بود و نبود برمیگردد که چه چیزی هست و چه چیزی نیست! درباره عدل و ظلم، وفا و جفا، خیانت و امانت، کدام باید و کدام نباید! اینها را هم ما گفتیم. هم بود و نبود را گفتیم، هم باید و نباید را گفتیم و ساختار قلب و درون او را هم یکسان قرار ندادیم؛ همان طوری که معده و روده او را برای هضم غذای سالم خلق کردیم که اگر غذای ناسالم وارد دستگاه گوارش او بشود بالا میآورد، فطرت او را و قلب او را هم طرزی خلق کردیم که امانت را، عدل را، ادب را، انسانیت را و احساس را هضم میکند، بیادبی را بالا میآورد و قبول نمیکند، ظلم را بالا میآورد و قبول نمیکند، ما این را خلق کردیم. همان طوری که ممکن است که کسی ساختار بدنی خودش را عوض بکند و خودش را معتاد کند و با سمّ زندگی کند، اینجا هم ممکن است که کسی خودش را با ظلم عادت بدهد و با خیانت عادت بدهد، ولی سرانجام آن خطر است.
14) پرسش: آیا فقط درباره مؤمنین میشود اینچنین گفت؟ پاسخ: همه انسانها با این سرمایه خلق شدند. الآن در شرق و غرب عالَم، این زبان بینالمللی ماست. اسلام یک بخش قوانین ملّی دارد، یک بخش قوانین منطقهای دارد و یک بخش قوانین بینالمللی؛ بخش ملّی آن همین ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ است که با حوزه اسلامی سخن میگوید؛ بخش منطقهای آن هم ﴿یَا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾ (سوره آل عمران، آیه64) یهود، نصارا کسانی که خدا و قیامت و پیغمبران را قبول دارند؛ بخش سوم هم بخش انسانیت است که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ (سوره فاطر، آیه15) است. این ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ منطقه بینالمللی است، چرا که ما با جهان رابطه داریم، این در مقدمه قانون اساسی ما هم آمده است. فرمود کفاری که با شما کاری ندارند، نفوذی ندارند، رابطه داشته باشید. ما با کفار رابطه داریم، ﴿لا یَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوكُمْ﴾ (سوره ممتحنه، آیه8) البته آنها که در صدد نفوذ هستند را به اسوء وجه طرد میکنیم، آن یک حساب دیگری است.
15) ما با جهان رابطه داریم در بخش بینالملل، با اهل کتاب رابطه داریم در بخش منطقهای، با مؤمنین رابطه داریم در بخش ملّی و محلّی؛ با همه اینها که رابطه داریم یک زبان مشترکی میخواهد. این اصول سهگانهای که قرآن بیان کرده؛ هم در بخش ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾ که مربوط به بود و نبود و جهانبینی است، هم در بخش ﴿یُزَكِّیهِمْ﴾ که مربوط به باید و نباید است که بخش اخلاق و حقوق است، هم در بخش ﴿حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإیمانَ﴾، ما یک شامّه مشترکی داریم و همه ما این هفت میلیارد نفر از زباله بدمان میآید، همه ما از بوی عطر گُل خوشمان میآید، این یک چیز مشترکی است. فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ﴾ یک زبان بینالمللی است و زبان مشترک است. الآن شما تجارتی که میکنید، صادراتی که انجام میدهید، جنس خوبی بدهید همه لذّت میبرند؛ ولی اگر خدای ناکرده جنس بد بدهید همه نگران هستند. این زبان چه در مشرق باشد، چه در مغرب باشد یکسان است. فرمود این را از کسی یاد نگرفتند، بلکه ما در درون همه، این عدل را و این احسان را زیبا قرار دادیم. این کاری به سفارش اخلاقی ندارد، این یک امر علمی نیست، این یک امر گرایشی است. فرمود من شما را این طور خلق کردم و از این بهتر دیگر فرض ندارد.
16) پرسش: پس روایات طینت چگونه توجیه میشود؟ پاسخ: آنها هم همین را تأیید میکنند. یک بخش از روایات طینت است که مرحوم کلینی و دیگران نقل کردند که آن سر از جبر و تفویض و اینها در میآورد که بحث خاص خودش را دارد؛ اما حتی در روایات طینت هم هیچ کافری از این سه اصل بیرون نیست، هیچ کافری از ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ مستثنا نیست، هیچ کافری از ﴿حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ﴾ مستثنا نیست. همین کافری که ستم میکند و همین ها، وقتی میخواهند اموال مسروق را تقسیم بکنند اگر کسی بیشتر گرفته باشد بدشان میآید، میگویند این شخص خیانت کرده است، با اینکه این بیّنالغی است، مال حرام را دارند تقسیم میکنند؛ اما میگویند با هم ی کردیم پس باید علی السویه» به ما برسد! هیچ کسی نیست که نسبت به این بیتفاوت باشد، هر کسی شامّهای دارد که از گُل خوشش میآید، از عسل هم لذّت میبرد و خوشش میآید. در همین آیه سوره مبارکه شمس» که فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾ (سوره شمس، آیه7) یعنی ما تمام انسانها را مستوی الخلقه» خلق کردیم، حالا یک وقت است که کسی ناقص است آن حساب خاص خودش را دارد. فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾؛ سوگند به نفس آدمی و قَسَم به کسی که این نفس را مستوی الخلقه» خلق کرد، ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّا﴾ آن نفس را.
17) ﴿أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ﴾؛ عقلانیّت جامعه و رشد جامعه در همین است. حالا اگر کسی غذای مسمومی را خورده باشد و مدام جلوی دهن خود را بگیرد، فایدهای ندارد، به هر حال بالا میآورد، یا اگر کسی اختلاس کرده باشد، هر کاری بکنند، سرانجام بالا میآورد، امروز نشد فردا، حتماً بالا میآورد. این طور نیست که اگر کسی خلاف کرد بتواند بگوید گذشت، هیچ چیزی نگذشت! درست است که کسی دو ساعت قبل یا سه ساعت قبل یک غذای سمّی را خورده، ولی نمیتواند بگوید که گذشت، چون در دستگاه گوارش اوست و به زودی بالا میآورد. فرمود این نظام این طور است؛ این بیان نورانی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمود: تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ» (وسائل الشیعة، ج16، ص70) فوراً ترمیم کنید، لَا تَفْضَحَنَّكُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوب»؛ آدم غذای مسمومی را خورده، مدام جلوی دهن خود را بگیرد، اینکه فایده ندارد. حالا یک ساعت یا دو ساعت جلوی دهن خود را بگیرد باز هم فایدهای ندارد، بالاخره بالا میآورد. فرمود خودتان را با استغفار معطّر کنید، زیرا بوی بدِ گناه شما را رسوا میکند.
) پرسش: آیا﴿حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإیمانَ﴾ مربوط به عقل عملی میشود؟ پاسخ: نخیر! مربوط به گرایش است؛ الآن ما که از بوی مُردار بدمان میآید، به این خاطر است که این شامّه ما طرزی خلق شد که از این بو بدمان میآید. این درسی نیست، یا یک امر علمی نیست، این مربوط به گرایش است. الآن همه از عطر خوششان میآید، همه از زباله بدشان میآید، این شامّه از بوی خوب لذّت میبرد و از بوی مردار رنج میبرد. این مربوط به درس و بحث نیست، این نه به حکمت عملی مربوط است و نه حکمت نظری. این را طرزی خلق کردند که با آن هدف هماهنگ باشد، مثل اینکه بدن سمّ بالا میآورد یا غذای سالم را جذب میکند. فرمود من این جور خلق کردم، طوری نباشد که شما خیال بکنید یک تحمیلی برای شماست!
19) در آیه ﴿حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإِیمَانَ﴾، گاهی گفته میشود که این حُسن و قبح، هم عقلی است و هم شرعی؛ عقلی است برای اینکه عقل اینها را میفهمد، شرعی است برای اینکه شارع مقدس خودش گفته ایمان محبوب است، عدل محبوب است، صلح محبوب است و امثال آن. اینگونه از استدلالها تام نیست، زیرا شارع کارش مقابل ندارد، عقل در مقابل نقل است نه در مقابل شرع. ما خالقی داریم که ذات اقدس الهی است و کلّ نظام را زیبا آفرید و شارعی داریم که همان ذات اقدس الهی است که قوانین خوبی تصویب کرد. کار شارع خلقت و مهندسی است، ولی کار عقل کشف و فهمیدن است. هرگز سراج و چراغ را با صراط نمیسنجند، چون صراط هیچ مقابل ندارد. اگر مهندس یک راه خوبی، صافی، دقیقی، مستقیمی را ایجاد کرده است، ما از دو راه و از دو طریق میتوانیم بفهمیم که این راه، راه خوبی است: یکی راه عقل و دیگری راه نقل است؛ اما نمیشود گفت که عقل مثل مهندس میسازد! چرا که مهندس میسازد و عقل میفهمد. هرگز چراغ را با صراط نمیسنجند، زیرا هیچ راه علمی ندارد چه در کلام و چه در اصول که ما بگوییم حُسن و قبح، عقلی است و شرعی! شرع که مقابل ندارد، شرع مهندس است، شرع خَلق کرده است. ﴿حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإِیمَانَ﴾، نه یعنی حَکَم بأنّ الإیمانَ محبوبٌ»! او این را ساخت، این گُل را او ساخت، این عسل را او آفرید، این دین را او ساخت. ما نمیتوانیم بگوییم که عدل را شارع» هم حَسَن کرده، عقل» هم حَسَن کرده است! موضوع را او خلق کرد، محمول را او خلق کرد، عسل را او خلق کرد، لذّت را او خلق کرد و ما از راه تجربه یا از راه دیگر اینها را کشف میکنیم. اگر در کلام یا در اصول گفتیم این مطلبِ حُسن و عقل، هم عقلی است و هم شرعی، راه علمی را طی نکردیم. فتحصّل که این آیه در صدد بیان حُسن و قبح نقلی نیست که بگوییم این حُسن و قبح نقلی است در مقابل عقل.
20) پرسش: وقتی میگویند عقل حکم میکند، آیا این تسامح است؟ پاسخ: بله، حکم میکند یعنی میفهمد؛ مثلاً ما وقتی میگوییم: زیدٌ عالِمٌ»، حکم کردیم؛ یعنی فهمیدیم که زید عالم است یا این شخص به نام زید در خارج ایستاده است، در اینجا ما حکم میکنیم به ثبوت المحمول للموضوع» در دستگاه خود ما. بعد میگوییم این اگر مطابق با واقع بود، صادق است. این چنین نیست که ما در واقع اثر بگذاریم، بلکه ما حکم میکنیم به ثبوت؛ یعنی میفهمیم این محمول برای این موضوع است، بعد میگوییم این چون مطابق با واقع است، میشود صادق. بنابراین عقل، حکمِ به معنای ایجاد خارجی ندارد، داور خارجی نیست، فقط داور ذهنی است و در حوزه ذهن حکم میکند به ثبوت محمول برای موضوع. قبل از اینکه این عقل به دنیا بیاید یا این حکیم یا اصولی یا فقیه به دنیا بیاید، این واقعیت در خارج بود، بعد از مرگ او هم هست.
21 ) همین آیه نورانی سوره مبارکه حجرات»، به صورت دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان درآمده است که اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَیَّ فِیهِ الْإِحْسَانَ وَ كَرِّهْ إِلَیَّ فِیهِ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَان»، اینجا به عنوان اصل خبر داده شد و در دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان درخواستِ این است که خدایا، این کار را نسبت به ما إعمال بکن تا ما از این فیض محروم نشویم.
وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ ﴿۹﴾
شرح واژگان:
1) طایفه:گروهی که راه و مقصد و مَطاف آنان یکی است، قبله آنها یکی است و دور یک مَطاف دارند طواف میکنند. 2) مُقسِط: قِسط و عدلجو اما قاسط» یعنی اهل قَسط و جور
نکات تفسیری
1) ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا﴾؛ دین ما را به وحدت دعوت کرده است و وحدت حق است و خدای ناکرده اگر اختلافی در دین باشد، ارباً ارباً خواهد شد و همه آسیب میبینند؛ لذا وحدت را بر ما واجب کرده است تا متّحد باشیم. بعد فرمود شما برادران یکدیگر هستید؛ این اخوّت گاهی اخوّت نَسَبی است که روشن است، در مسئله ارث و نَسَب و امثال آن اخوّت نسبی است. یک وقت است اخوّت قبیلهای و نژادی و امثال آن است، مثل اخوّت عرب و عجم، این تازی و فارسی از همین قبیل است. یک وقت اخوّت؛ یعنی معیشت در یک سرزمین. گاهی میبینید بعضی از انبیا با اینکه از قبیله و قوم خاصی نبودند، میگوییم: ﴿وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً﴾ (سوره هود، آیه50) این با اینکه از قوم عاد و ثمود نبودند، ولی چون با هم زندگی میکردند، چنین اخوّتی به آنها اسناد داده شد که حرمت این وحدت محفوظ بماند. شکاف جمعیت و ایجاد اختلاف؛ چه با قول، چه با فعل و چه با سکوت، این میشود محَرَّم. انسان حرفی بزند که جامعه را ارباً ارباً بکند، یا کاری بکند که جامعه را ارباً ارباً بکند، یا با یک سکوت، جامعه را ارباً ارباً بکند، این میشود محَرَّم؛ اما در همه موارد باید اصل مسئله و موضوع محفوظ باشد؛ یعنی اختلاف بین دو گروه باشد، نه اختلاف بین یک گروه با معصوم
2) ) ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا﴾؛ نفرمود دو فرقه؛ تمام تعبیرات قرآن، تعبیراتی لطیف و نمکین است. اختلاف، درباره فرقه است؛ یعنی مفارقت دارند؛ اما تعبیر طایفه دارد! آنهایی که وارد حوزه علمیه میشوند طایفه هستند، آنهایی که وارد دانشگاه میشوند طایفه هستند. طایفه را طایفه گفتند، چون مقصد آنها یکی است، راه آنها یکی است، مَطاف آنان یکی است، قبله آنها یکی است و دور یک مَطاف دارند طواف میکنند، طایفه را از این جهت طایفه گفتند، فرمود: ﴿فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ﴾ (سوره توبه، آیه122) نه فِرقَةٌ»! نفرمود از هر فرقهای یک گروه بیایند! حالا که آمدند میشوند طایفه، چون یک مقصد دارند؛ وقتی آمدند در حوزه علمیه، یک قبله دارند و یک مَطاف دارند و دور این مَطاف دارند میگردند. وقتی وارد دانشگاه شدند، یک قبله دارند، یک مَطاف دارند و دور آن مَطاف میگردند، دیگر فرقه نیستند، بلکه طایفه میشوند.
3) یک بیان بسیار لطیفی مرحوم خواجه در تجرید دارد که آن بیان، بسیار بسیار لطیف است و مرحوم علامه هم خوب شرح کرده است. مرحوم خواجه در متن تجرید دارد که مُخالِفُ عَلیٍّ فَسَقَ و مُحارِبُهُ کَفَرَة»؛ (تجرید الاعتقاد(طوسی)، ج1، ص295) یک وقت انسان با امام معصوم اختلاف دارد، این مشمول آیه ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا﴾ نیست. اختلاف با معصوم اگر در حدّ اختلاف سلیقه و اختلاف عملی و امثال آن باشد، این فِسق است و اما اگر در حدّ قیام مسلّحانه باشد که کفر است! مُخالِفُ عَلیٍّ فَسَقَةٌ وَ مُحَارِبُهُ کَفَرَة»، زیرا وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بالصّراحه فرمود: یَا عَلِیُّ حَرْبُكَ حَرْبِی وَ سِلْمُكَ سِلْمِی» (الأمالی(للصدوق)، النص، ص561) این تنزیل است، این حاکم بر ادله کفر است بتوسعة الموضوع». اگر گفتند: اَلطَّوَافُ فِی البِیتِ صَلاةٌ» (عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج2، ص372) یعنی چه؟ یعنی بالاخره لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ» (من لا یحضره الفقیه، ج1، ص33) اینجا هم لا طواف الا بطهور». این حاکم بر آن دلیل است به توسعه موضوع. حرب با پیغمبر چگونه است؟ کفر است، نه فِسق. فرمود: یَا عَلِیُّ حَرْبُكَ حَرْبِی»، این حَرْبُكَ حَرْبِی» تنزیل است و حاکم است بر ادله کفر به توسعه موضوع. اینکه فِسق نیست، این را که نمیشود گفت اگر کسی با شمشیر، قیام مسلّحانه کرده و با سیدالشهداء دارد میجنگد، یا با وجود مبارک امام امیرالمؤمنین دارد میجنگد، این جزء فَسقه نیست، بلکه کافر است! فرمود: حَرْبُكَ حَرْبِی»، حرب با پیامبر چه حکمی دارد؟ اینکه فِسق نیست، این کفر است.
4) یک بیان نورانی از امام باقر(سلام الله علیه) است که فرمود: بَلِیَّةُ النَّاسِ عَلَیْنَا عَظِیمَةٌ إِنْ دَعَوْنَاهُمْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَنَا وَ إِنْ تَرَكْنَاهُمْ لَمْ یَهْتَدُوا بِغَیْرِنَا» (الخرائج و الجرائح، ج2، ص893) ما ابتلای سختی با عدّهای داریم؛ اینها را دعوت میکنیم، نمیآیند و اگر رها کنیم، راهی غیر از این نیست. ما که نمیتوانیم بگوییم: بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش»، اینکه حرف ما نیست. ما الآن سخت گرفتاریم؛ میگوییم نمیآیند و اگر رها کنیم، راهی غیر از این نیست. همه همین طور هستند، هر جا اختلاف است: بَلِیَّةُ النَّاسِ عَلَیْنَا عَظِیمَةٌ». بر همه ما واجب است که این اختلافات را حلّ کنیم، فرمود این اختلافات را باید حلّ کنید، نگویید به ما چه!؟ نگویید: بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش»! باید اصلاح کنیم، صلح کنیم، بالعدل» صلح کنیم. اگر خدای ناکرده کسی حرف ما را گوش نداد، باز نگوییم: بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش»، بلکه به نفع مظلوم قیام کنیم، زیرا اگر کسی صدای مظلومی را بشنود و او را یاری نکند، او شریک در ظلم است! این بیان را مرحوم کلینی از وجود مبارک معصوم از حضرت مسیح نقل کرد، چون بعضی از ائمه(علیهم السلام) گاهی روایات را از انبیای قبلی نقل میکنند که مسیح(سلام الله علیه) فرمود: إِنَّ التَّارِكَ شِفَاءَ الْمَجْرُوحِ مِنْ جُرْحِهِ شَرِیكٌ لِجَارِحِه» (الكافی(ط الإسلامیة)، ج8، ص345) این حرف مسیح است؛ یعنی اگر کسی زخم خوردهای را ببیند، به دنبال درمان او نشتابد، شریک جُرم است. الآن این استکبار، این مسیحیّت و این غرب، این طور دارد یمن و یمنی را میبیند که هر روز مجروح میدهد، ولی حرفی نمیزنند، اینها شریک جُرم آل سعود خواهند بود.
5) ﴿فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما﴾، اما ﴿بِالْعَدْلِ﴾. اگر ﴿فَإِنْ فاءَتْ﴾، اگر برگشتند و اسلحه را به زمین گذاشتند، چه بهتر! و اگر تسلیم نشدند، به نفع مظلوم قیام کنید و ظالم را سر جای خود بنشانید، این حکم اسلام است. شما الآن کشورهای اسلامی دارید، غیر متعهّدها را دارید، دورهم نشستنها دارند و دارید، میبینید خبری از این حمایت از مظلوم نیست! آن کاری که آل سعود در سال گذشته کرده، این کاری که آل سعود در یمن هر روز دارد میکند. علّت اینکه خیلی از دعاهای ما مستجاب نمیشود، برای این است که این وظیفه اصلی را انجام نمیدهیم. فرمود اینها که مؤمنین هستند و برادران اسلامی شما هستند، سعی کنید شما اسلحه را از دست ظالمان آنها بگیرید، این حداقل کار است.
6) ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا﴾ این تعبیرات ادبی که گاهی تثنیه است و گاهی جمع، نکته آن روشن است؛ از آن جهت که همه گروهها دارند به جان میافتند، تعبیر به ﴿اقْتَتَلُوا﴾ فرمود و از آن جهت که رؤسای اینها دو طرزِ فکر دارند، تثنیه تعبیر کرد: و إن طائفتان من المؤمنین اقتتلا» نفرمود، ﴿اقْتَتَلُوا﴾ فرمود. این را هم مستحضرید که گاهی باب افتعال، کار مفاعله و تفاعل را میکند، مثل اختلاف» که باب افتعال است، ولی کار مفاعله را میکند، کار تفاعل را میکند، یا استباق»؛ یعنی مسابقه دادن که باب افتعال است، ولی کار مفاعله را میکند. اینجا هم اقتتال» کار مقاتله را میکند. فرمود: ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا﴾، شما نگویید به ما چه!؟ ﴿فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ﴾؛ اگر حرف شما را گوش ندادند، نگویید باز به ما چه!؟ ﴿فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتَّی تَفیءَ﴾؛ دست ظالم را بگیرید نگذارید ظلم کند، الآن جهان اسلام همین طور صاف دارد نگاه میکند که این یمنیها زیر سلطه و بمباران آل سعود هستند! کجا و چه وقت این قرآن باید عمل بشود خدا میداند!؟
7) ﴿فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری﴾؛ اگر ظلم ادامه پیدا کرد، ﴿فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتَّی تَفیءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ﴾؛ اگر یک وقت انسان بخواهد این یمنی مظلوم و بیچاره را کمک بکند، میگویند به شما چه؟! آن وقت مسابقات قرآنی هم بینالمللی میشود، همه جا هست! قرائت قرآن هم بینالمللی است، همه جا هست! پخش آیات قرآن هم بینالمللی است، همه جا هست! به ما چه یعنی چه؟ هم به ما چه و هم به شما چه! هم شما موظف هستید و هم ما موظف هستیم، این اسلحه را باید از دست ظالم گرفت. فرمود: ﴿فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتَّی تَفیءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما﴾؛ اما ﴿بِالْعَدْلِ﴾. این چنین نیست که حالا بگوییم جنگ تمام شد و آتشبس است! بله آتشبس درست است، ولی این همه خسارتها چه میشود؟ این همه خرابیها چه میشود؟ این ﴿فَإِنْ فاءَتْ﴾ به این معنا نیست که حالا اگر آنها اسلحه را کنار گذاشتند و آتشبس شد، تمام شده باشد! این همه ویرانیهای یمن چه میشود؟ این همه خرابیها را چه کار باید کرد؟ این میشود قرآن. از آن طرف شما میبینید پشت سر هم مسابقات قرآنی برگزار میشود و از رادیوهای سراسر کشورهای اسلامی هم پخش میشود!
8) آن وقت دو بخش جداگانه برای تتمیم این مسئله ذکر میکند، میفرماید: ﴿فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا﴾؛ این ﴿أَقْسِطُوا﴾ کاری به آن ﴿طائِفَتانِ﴾ و امثال آن ندارد، همیشه اهل قِسط باشید! مُقسِط»؛ یعنی قِسط و عدلجو محبوب خداست و قاسط» که اهل قَسط و جور است، مبغوض خداست، ﴿وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾.
9) در همین بخشهایی که قرآن کریم دارد اگر یک وقت اختلاف کردند، نگویید به ما چه! درباره بحرین همه باید دخالت کنند، درباره یمن همه باید دخالت کنند منتها دخالت کردن به این است که دست ظالم را بگیرند که ظلم نکند و کوتاه بیاید، نصیحت کنند، هدایت کنند، راهنمایی کنند، جامعه را به این سَمت متوجه کنند که اساس دین محفوظ بماند که فرمود اگر این کار را کردند؛ یعنی اگر اختلافی ایجاد شد یا جنگی پیدا شد، شما سعی کنید بین اینها صلح و امنیّت را برقرار کنید: ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری﴾، دیگر نگویید به ما چه!؟ ﴿فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتَّی تَفیءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ﴾؛ برگردند به طرف خدا. ﴿فَإِنْ فاءَتْ﴾؛ آنگاه دیگر نگویید گذشتهها گذشت، به هر حال خسارتها و امثال آن را باید بدهند، مگر اینکه خودشان صلح بکنند.#
پرسشهای پایانی
1) فسق و عصیان چه تفاوتی با هم دارند؟
2) پروردگار متعال برای عقلانی کردن جامعه چه کارهایی را انجام داده است؟
3) تقدیم خبر در آیه شریفه (أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ) برای چیست؟
4) (لکن) در آیه ﴿وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإیمانَ﴾ استدراک از چیست؟
5) آیا آیه شریفه ﴿وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإیمانَ﴾ دلالت بر این امر دارد که خداوند به شما دستور داده باشد که دین را دوست داشته باشید؟ چرا؟
6) به نظر استاد، زینتی که إلی یوم القیامة» حافظ و همراه انسان است، چیست؟
7) میان حب صادق و کاذب چه فرقی وجود دارد؟
8) ﴿أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ﴾ به نظر استاد به چه معناست؟
9) جامعه چه زمانی عقلانی میشود و رُشد پیدا میکند؟
10) زبان بین المللی اسلام و قوانین بین المللی قرآن کدامند؟
11) با توجه به مباحث استاد، روایات طینت چگونه توجیه میشود؟
12) آیا﴿حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإیمانَ﴾ مربوط به عقل عملی میشود؟
13) وقتی میگویند عقل حکم میکند، آیا این تسامح است؟
14) طایفه به چه معناست و چه فرقی با فرقه دارد؟
15) آیا اختلاف با امام معصوم نیز مشمول آیه ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا﴾ میشود؟ چرا؟
16) طبق بیان استاد، در اختلاف میان دو طایفه، اگر گروه ظالم تسلیم نشدند، وظیفه ما چیست؟
17) چرا در آیه شریفه﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا﴾ یک جا تثنیه و جای دیگر جمع به کار برده شده است؟
) فرق مقسط با قاسط چیست؟[ایجنا]
ریشه تاریخی اربعین/حضور جابر در کربلا/بازگشت اسیران/الحاق سرمطهر به بدن/راهپیمایی وانتفاضه اربعین
هم ,است، ,یک ,فرمود ,وَ ,﴿وَ ,است که ,است و ,به ما ,شما را ,را به ,أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ ,اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْكُمُ ,اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ ,الَّتی تَبْغی حَتَّی
درباره این سایت